معنی سنگ زر آزما

حل جدول

لغت نامه دهخدا

سنگ آزما

سنگ آزما. [س َ] (نف مرکب) آزماینده ٔ سنگ. امتحان کننده ٔ سنگ. || کسی که متحمل خوردن سنگ یا برداشتن آن بود و در آن ثبات ورزد. (آنندراج):
ولیکن ز سنگ آزمایان کوه
پی من گرفتندچندین گروه.
نظامی.
تو نیز ار نه ای مرد سنگ آزمای
سبک سنگ شو تا نمانی بجای.
نظامی.


سنگ زر

سنگ زر. [س َ گ ِ زَ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) محک. (غیاث) (آنندراج). سنگی که ریزه های زر بر آن باشد یا با زر نقش شده باشد:
قلم بگیر که سنگ زر است نوک قلم
بدو پدید شودمان که تو کهن گرهی.
ناصرخسرو.
از بس که خازن تو بزوار زر دهد
باشد چو سنگ زر کف دستش بزرنگار.
سوزنی.
|| مثقال و آن یک دوم و سه سبع درم بوده است. (یادداشت بخط مؤلف).


آزما

آزما. [زْ / زِ] (نف مرخم) آزمای. مخفف آزماینده، و آن گاه که با اسمی مرکب شود، چنانکه در بخت آزما، جنگ آزما، دروغ آزما، رزم آزما، زورآزما، مهرآزما، هجرآزما، بمعانی مختلف آید. در جنگ آزمای، نبردآزمای و رزم آزمای و امثال آن به معنی دهنده و کننده ٔ جنگ و نبرد و رزم است:
سراپا بپوشید زآهن قبای
میان بست بر کین رزم آزمای.
فردوسی.
که امروز سهراب جنگ آزمای
چگونه بخنگ اندر آورد پای ؟
فردوسی.
بفرمود تا جهن رزم آزمای
شود با بزرگان لشکر زجای.
فردوسی.
چنین گفت بهرام جنگ آزمای
بنزد بزرگان پاکیزه رای.
فردوسی.
و در دروغ آزمای به معنی گوینده ٔ دروغ است:
دروغ آزمای است چرخ بلند
گهی شاد دارد گهی مستمند.
فردوسی.
و در مهرآزمای و زورآزمای و مانند آن بمعنی ورزنده ٔ مهر و ورزنده ٔ زور باشد:
به تنهائی سخنهائی سرایان
که گویند آن سخن مهرآزمایان.
(ویس و رامین).
بزندان فرستادش از بارگاه
که زورآزمای است بازوی جاه.
سعدی.
و در هجرآزمای و نظایر آن به معنی متحمل و بَرَنده باشد:
زندواف زندخوان چون عاشق هجرآزمای
دوش بر گلبن همی تا روز ناله ٔ زار کرد.
فرخی.


بخت آزما

بخت آزما. [ب َ زْ / زِ] (نف مرکب) بخت آزمای. که بخت خود را آزماید. آزماینده ٔ بخت.


دانش آزما

دانش آزما. [ن ِ] (نف مرکب) آزماینده ٔ دانش. آزماینده ٔ علم و فضل. امتحان کننده ٔ دانش. علم آزما:
نسبت خاقان بمن کنند گه فخر
ور نگرد دانش آزمای صفاهان.
خاقانی.

فرهنگ فارسی هوشیار

سنگ آزما

آزمایش کننده سنگ


سنگ زر

محک، سنگی که ریزه های زر بر آن باشد


آزما

(اسم) در ترکیبات بمعنی آزماینده آید: بخت آزما جنگ آزما رزم آزما.


رزم آزما

جنگ آزما، آنکه جنگ ها دیده، جنگ آور

فرهنگ معین

آزما

(ی) (ص فا.) در ترکیبات به معنی آزماینده آید: جنگ آزما، بخت آزما، رزم آزما.


سنگ زر

(سَ گِ زَ) (اِمر.) نک محک.

فرهنگ عمید

آزما

آزمودن
آزماینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بخت‌آزما، جنگ‌آزما، رزم‌آزما، زورآزما،


زر

طَلا
* زر جعفری: [قدیمی] زر خالص منسوب به جعفر برمکی، زر خالص، زر بی‌غش. δ گویند پیش از جعفر زر قلب سکه می‌زدند و چون او به وزارت رسید دستور داد از زر خالص سکه بزنند: گر همه زرّ جعفری دارد / مرد بی‌توشه برنگیرد گام (سعدی: ۱۱۵)،
* زر خشک: [قدیمی] طلای خالص، زر بی‌غش،
* زر دست‌افشار: ‹زر مشت‌افشار› [قدیمی]
طلای خالص،
زری که در دست گیرند و مانند موم بفشارند که پادشاهان ساسانی از آن گوی زرین ساخته بودند و به دست می‌گرفتند: ملک را زرّ دست‌افشار در مشت / کز افشردن برون می‌شد از انگشت (نظامی۸: ۳۰۹)،
* زر ده‌پنجی: [قدیمی]
طلا که نیمی از آن فلز دیگر باشد،
مسکوک که فقط پنج‌دهم آن زر خالص باشد،
* زر ده‌دهی: [قدیمی]
زر بی‌غش،
مسکوک که تمام آن زر خالص باشد،
* زر رکنی: [قدیمی]
زر مسکوک، منسوب به رکن‌الدولۀ دیلمی،
زر خالص،
* زر سرخ: [قدیمی]
زر مسکوک،
زر خالص،
* زر شش‌سری: [قدیمی] زر خالص تمام‌عیار،
* زر طِلی (طِلا): [قدیمی] زر خالص: وجود مردم دانا مثال زرّ طلی‌ست / به هر کجا که رود قدروقیمتش دانند (سعدی: ۱۲۰)،
* زر مغربی: [قدیمی] زر خالص منسوب به کشور مغرب در شمال افریقا،

فرهنگ پهلوی

آزما

تجربه کردن، آزمایش

معادل ابجد

سنگ زر آزما

386

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری